سید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و باباسید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

امیرحسین، گلی از بهشت

عکسایی از دومین پیرایش گل پسر

سلام قشنگم دیروز ٢١ فروردین ٩٢ یعنی تو هشت ماه و دو روزگی دوباره بردیمت پیرایشگاه،بماند که خ گریه کردی ولی انصافا از دفعه پیش کمتر بود خب آخه گل پسرم مرد شده،بعداصلاح باهم برگشتیم خونه و حموم و لالا...قربون کاکل سیدیت که همونطور سرجاش مونده و تغییری نکرده عین بابایی جونت  دوست جونیا، ادامه مطلب:   ببینید در آن واحد من چند تا کارو باهم بلدم بکنم هم دست میخورم حرفه ای و هم متمرکزانه تیوی تماشا میکنم همچنان مشغول تماشای تلویزیونم فرقی نمیکنه از پیام بازرگانی و سریالای تکراری که محبوب مامانمه و فیلم های رزمی که بابام خیلی دوس داره تا سی دی خاله پریا و نی نی ناز و عموپورنگ... این چن وقته امیرحسین جون بخاطر دند...
22 فروردين 1392

هشت ماهگی

سلام گل پسرم هشت ماهگیت مبارک دویست و چهل و دو روز از لحظه ای که خداوند بزرگ یکی از فرشته های کوچولو و ناز و مهربون و زیباشو بما هدیه داد میگذره پروردگارا از اینکه مارو لایق دونستی و امیرحسین را بما هدیه دادی سپاسگزارم امیدوارم بتونیم امانتدار خوبی باشیم و اونطور که باید و شایسته است از عهده ی نگاهداری و تربیت بربیایم خدایا میدونم تو از من..بینهایت بار به فرزندم مهربانتری   پس او و همه کودکان روی این کره خاکی را به دستان پرمهرت می سپارم چندتا عکس از هفته آخر هشت ماهگی امیرحسین جون دوستای گلم، ادامه مطلب:     ...
19 فروردين 1392

عکس هایی از نوروز 92

عکسایی از ایام نوروز ١٣٩٢ دوستان عزیزم، ادامه مطلب:   دس دسی کردن امیرحسین جون    اولین بستنی خوردن در ایام نوروز  اینطور که معلومه آقا امیرحسین بستنی خیلی دوست دارن جمله ای که آقای پدر  روی پاکت عیدانه امیرحسین و مامانش نوشته بودن ...
17 فروردين 1392

عیدی امیرحسین جون به مامانش

سلام قند عسلم از چند نفر از فامیل که نی نی هاشون همسن امیرم بودن شنیده بودم که کوچولوهاشون دست زدن رو تو همین سن و تو مجلس عروسی یاد گرفتن من هم که دیدم فعلا هیج خبری از عروسی نیست خودم دست بکار شدم و کلاس آموزشی دست زدنو شروع کردم البته به اتفاق بابا،مادرجونا،آقاجون،پدرجون و البته دایی و عمو  کلاسای آموزشی نتیجش به اینصورت بود که پسریمون به جای اینکه دستاشو به هم بزنه با همون سرعت دست زدن،دستاشو به پاهاش میزد و کلی برامون دلبری میکرد اما از اونجاییکه بچه ها تو این سن بعضی کارها از قبیل دست زدن رو خودشون و بوقتش یاد میگیرن و انجامش میدن این شد که خیلی غیر منتظره امروز صبح اول فروردین بعد اینکه از خواب پاشدی همین که میگ...
1 فروردين 1392

بهار

  بوی  بهار میاد عزیز دلم تو مثل این شاخه ای که تازه جوونه زده امیدوارم در پناه ایزد یکتا درخت تنومندی بشی پسرم در تمام زندگیت عبد صالح پروردگار و شکر گذار تمامی نعماتش باش      ...
28 اسفند 1391

امیرحسینم هفت ماهه شد

نفسم              هفت ماهگیت مبارک انشاله جشن تولد هفتاد سالگیتو در کنار همسر و بچه ها ونوه هات جشن بگیری تو چند روز اخیر چند تا پیشرفت داشتی یکی اینکه بای بای میکنی فقط با دست چپ و هر موقع که دلت بخواد دیگه اینکه از شروع ماه هفتم همینطور داری تمرین چهار دست و پا میکنی،اولش سینتو میگرفتی بالا مثل حرکت شنا،بعد هم که ژستشو میگری با دو دست و ی پات،سه شب پیش طی یک عملیات موفقیت آمیز دو قدم رفتی عقب و من و بابایی برات دست میزدیم و تشویقت میکردیم و گفتیم حتما ادامش میدی اما تو این سه روزه که خبری نبود امروز صبح باهم رفتیم مرکز بهداشت برای مراقبت هفت ماهگی : وزن:...
19 اسفند 1391